برای این سکوت و درد ،طناب دار میخواهم
برای قلب بیمارم ، دوای یار میخواهم
اگر صبحی بدون او افق روشن شود از نور
شوم از زندگی بیزارو شام تار میخواهم
اگر از عشق او سهمم فقط غمگینی و آه است
ز قلب سنگ و بی مهرش ،غم بسیار میخواهم
شب آن شب نیست که نامش نباشد ورد لب هایم
که گر خامش شود لب هم،من این تکرار میخواهم
به بوی زلف او مستم،ب رسان مِی خورِ شبگرد
ز این پس کوچه های عشق،ره دیدار میخواهم
کیِ این ساغر رها گردد ز مشروب اشعارش؟
من،او و شور و شوق شعر،همه یکبار میخواهم